ولایت
ولایت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ولایت عنوانیست که به موجب قانون امکان تصرفات در امور را دارا می باشد و به دو دسته عام و خاص تقسیم می شود ولی عام امور مربوط به عموم افراد را انجام می دهد و ولی خاص تنها امور مربوط به افراد خاصی را انجام می دهد.
لغت شناسی ولایت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ولایت در لغت به معنی سرپرست امور عنوان شده [۱] و به معنای زمامداری بر حکومت نیز به کار رفته است [۲] ولایت به معنای سلطان در لغت مورد استفاده قرار میگیرد [۳] کلمه ولایت دربردارنده تدبیر امور و قدرت و انجام فعل است و تا زمانی که این سه امر در کسی جمع نشود، والی بر او اطلاق نمیگردد و دارای منصب ولایت نیست [۴]
تعریف اصطلاح ولایت در فقه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در فقه با اینکه در ابواب مختلف با این اصطلاح روبرو می شویم اماغالبا تعریف علمی جامع برای این موضوع موکول شده به تعریف عرف از این اصطلاح در حالیکه تنها معاصرین به تعریف این اصطلاح پرداخته اند که به آن اشاره می شود: 1)ولایت امارات و سلطنت بر دیگری است یا مالش و یا امری از امورش. [۵] 2)زمامت امر چیزی یا کسی در دست دیگری بودن،بطوریکه امکان تصرف در آن چیز و یا کس وجود دارد هر وقت اراده کند یا بخواهد.[۶] 3)اختیاری که به شخصی اعطا می شود که او را قادر به انجام اعمال حقوقی می کند که حقوق دیگران را احقاق کند. [۷] اقسام ولایت در فقه را می توان در تقسیم بندی زیر مورد بررسی قرار داد:
ولایت بر تجهیز میّت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
تغسیل, کفن و دفن میّت واجب کفایى است که با اذن و نظارت اولیاى میّت انجام مى پذیرد. شارع مقدس این ولایت را براى وارثان میّت جعل کرده است. که مباشرتاً یا تسبیباً مى توانند اعمال ولایت نمایند ولایت بر فرایض عبادى میّتنماز و روزه اى که میّت موفّق به انجام آن نشده است, باید جبران شود. ولایت در انجام این وظیفه بر دوشِ ارشدِ پسران میّت است, او مباشرتاً یا تسبیباً به این وظیفه مى پردازد. [۸]
ولایت بر برده[ویرایش | ویرایش مبدأ]
برده(بنده یا کنیز) مملوک اند و ولایت در شئون مربوط به ایشان, حقّ مالک است و هر گونه تصرّف مالى و غیر مالى در ازدواج, طلاق, نذر, اعتکاف, و غیره با اذن مالک انجام مى گیرد, محدوده این ولایت فرامین الهى است.[۹]
ولایت بر دارایى فرزند نابالغ[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حفظ اموال کودکان خردسال, نیازمند سرپرست است تا این اموال را در مصالح طفل به کار گیرد. ولایت و سرپرستى این مهّم, بر دوش پدر و جدّ پدرى است. شعاع این ولایت, امور مالى و مرتبط با اموال را شامل مى شود; مانند: خرید و فروش و ازدواج. خارج از این شعاع, ولایت مورد تردید است.[۱۰]
ولایت بر همسر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
با پیمان ازدواج, حقوقى بین زوجین پدید مى آید و ادامه این پیمان در گرو پاى بندى به این حقوق است, از جمله ولایتى است که زوج بر پاره اى از شئون زوجة مثل خروج از مسکن, اعتکاف و نذر دارد.[۱۱]
ولایت بر بالغه رشیده[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بر امرِ ازدواجِ بالغه رشیده اگر باکره باشد. پدر و جدّ پدرى ولایت دارند. گروهى از فقیهان هم ازدواج او را مشروط به اذن پدر و جد, همراه با رضایت خودش مى دانند.[۱۲]
ولایتِ وصایت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
وصایت, ولایت بر دارایى میّت است که با انشاى موصى و پذیرشِ وصیّ پدید مى آید: وصیّ ممکن است یک نفر یا بیش از یک نفر باشد. بلوغ, اسلام و حریّت از شرایط وصیّ است. زنان نیز مى توانند این ولایت را بپذیرند. این ولایت همزمان با درگذشت موصى و پذیرش وصیّ آغاز مى شود. در صورت اثبات خیانت, حاکم شرع, وصیّ را برکنار و امین را جایگزین مى کند. وصیّ یا مستقیماً و یا تحت شرایطى به کمک وکیل به اعمال ولایت مى پردازد. وصیّ حقّ انشاى ولایت وصایت براى شخص دیگر ندارد.[۱۳]
ولایت قیمومت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
قیمومت, ولایتى شرعى براى سرپرستى کودکان نابالغ پس از مرگ پدر و جدّ پدرى است. این ولایت با نصب قیّم توسط پدر و جدّ مشروعیّت دارد و حقّ نصب قیّم براى دیگر بستگان وجود ندارد. [۱۴]
ولایت حضانت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حفظ و نگه دارى و تربیت نوزاد نیازمند سرپرستى و ولایت است.[۱۵] شارع این ولایت را که به آن حضانت گویند تا دو سال نسبت به نوزاد پسر و تا هفت سال نسبت به فرزند دختر به مادر نوزاد واگذار مى کند.[۱۶] اگر مادر با غیر پدر ازدواج کرد, ولایت او به پدر نقل مى یابد.[۱۷]
ولایت قصاص[ویرایش | ویرایش مبدأ]
هرگاه قتلِ عمدى رخ داد, وارثان مقتول ولایت بر قصاص دارند.[۱۸] صغیر نیز اگر وارث مقتول باشد, داراى این ولایت است, گرچه تا پیش از بلوغ ممنوع از اعمال قصاص است.[۱۹] ولیِّ صغیر بر این ولایت, ولایت ندارد.[۲۰]
ولایت کودکان سرراهى[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بى تردید کودکى را که سر راه مى نهند, نیازمند سرپرستى و حضانت است.[۲۱] در صورت وجدان پدر و مادر, حقّ حضانت مربوط به آن دو است.[۲۲] والاّ شارع این حقّ را به یابنده طفل(ملتقط) سپرده است و کسى حقّ گرفتن کودک(لقیط) را از او ندارد. [۲۳]
ولایت اوقاف[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حقّ نظارت و سرپرستى بر اموال وقفى, نوعى دیگر از ولایت است که واقف براى اشخاص مورد نظر مى تواند جعل و اعتبار کند.[۲۴] سرپرست وقف را(متولّى) مى نامند و محدوده اختیارات او وابسته به تعیین واقف و یا موکول به عرف است.[۲۵] متولّى به تنهایى یا با کمک افرادى که بر مى گزیند به وظایف قانونى خود مى پردازد و حق تفویض و نصب متولّى دیگر را ندارد.[۲۶] بنابر این هرگاه ناظر خاص و منصوب از طرف واقف وجود نداشت, حاکم شرع متولّى وقف مى باشد. [۲۷]
ولایت قضا[ویرایش | ویرایش مبدأ]
داورى میان مردم و فیصله دعاوى, منصبى ولایى است و قاضى عهده دار این سمت است. [۲۸] چون ولایت قضا(بالاصالة) از ابعاد ولایت تشریعى پیامبران و اوصیاى ایشان است, پس در عصر حضور عنصر عصمت, ولایت قضا در اختیار ایشان باید باشد. [۲۹] در عصر غیبت ولایت قضا(بالنیابة) به فقیه جامع الشرایط سپرده مى شود و داورى غیر فقیه یا غیر مأذون از فقیه, نامشروع و غیر نافذ است. [۳۰] انتخاب مردم براى گزینش قاضى مشروعیت آور نیست, مگر آن که طرفین دعوا, فقیه داراى شرایط لازم براى قضاوت را به عنوان قاضى تحکیم انتخاب کنند, در این صورت حکم او نافذ و باید هر دو به آن گردن نهند. [۳۱] چنان که در سایر قضات چنین است و نقض حکم قاضى به حکمى دیگر یا فتوایى دیگر, به جز موارد استثنایى, جایز نیست. [۳۲]
ولایت امور حسبیّه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حسبه در میان اهل سنت وظیفه اى دینى,[۳۳] به عنوان امر به معروف و نهى از منکر,[۳۴] براى مراقبت از مصالح عمومى اجتماعى و جلوگیرى از منکر و تجاوز به حقوق مردم و تخلّف از قانون,[۳۵] و از وظایف دولت شمرده مى شود.[۳۶] در شیعه امور حسبیه امور قربى است که ضرورت اجتماعى موجب آن است و نباید بر زمین بماند.[۳۷] با این حال شارع مقدس,[۳۸] شخص یا گروه خاصى را براى سرپرستى این امور ضرورى بر نگزیده است.[۳۹] مثل سرپرستى و اداره غیّب و قصّر و اوقاف عامّه.[۴۰] البته از آن جا که پیش از عصر غیبت و در زمان حضور امامان معصوم(ع) امر تدبیر و تنظیم جامعه اسلامى به دست امامان معصوم(ع) است,[۴۱] تمامى شئون اجتماعى مثل اداره امور حسبیّه تحت اشراف امر قرار مى گیرد،[۴۲] و بخشى از آن ولایت خواهد بود.[۴۳] امّا در عصر غیبت که از یک سو خورشید عصمت پنهان است،[۴۴] و از دیگر سو بى سرپرستى امور حسبیّه نارواست,[۴۵] اداره و تدبیر امور حسبیّه بر دوش فقیهان جامع الشرایط قرار مى گیرد.[۴۶] و اگر به فقیه جامع الشرایط دسترسى نبود,[۴۷] این وظیفه بر دوش مؤمنان عادل است. [۴۸]
تعریف اصطلاح ولایت در حقوق ایران[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ولایت عبارتاست ااز سلطه و اقتداری که قانون به جهتی از جهات به کسی میدهد که امور مربوط به غیر را انجام دهد. و کسی که این سمت را داراست، ولیّ نامیده میشود.
انواع ولایت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در حقوق مدنی ایران ولی به دو دسته تقسیم می شود دسته اول ولی عام و دسته دوم ولی خاص که در ادامه به بیان تعریف این دو دسته پرداخته می شود.
ولی عام[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حاکم ولی عام است و او کسی است که از طرف مرجع صلاحیتدار قانونی به این سمت برگزیده می شود،[۴۹] در قانون ایران در حال حاضر حاکم،[۵۰] دادرس و دادستان هستند و قانون امور معینی رابه هر یک واگذار نموده است.[۵۱]اموری مانند صدور حکم موت فرضی،حکم طلاق غایب مفقود الاثر،[۵۲]حکم حجر،تعیین قیم برای حفظ اموال مجانین و امثال آن.[۵۳]طبق ماده 16 قانون اصول تشکیل عدلیه ،[۵۴]وظایف اداری دادستان عبارتست از:حفظ حقوق صغارو مجانین و غایب مفقود الاثر و حفظ ترکه متوفی در صورت غیبت یا معلوم نبودن ورثه یا بعضی از آنها.[۵۵]
ولی خاص[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ولی خاص کسی است که امور مربوط به اشخاص معینی را در حدود قانون انجام می دهد.در ماده 1194 قانون مدنی پدر و جد ولی خاص طفل نامیده می شوند.بنابراین ولی خاص دو دسته اند که در ادامه به آن می پردازیم:[۵۶]
ولایت قهری[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ولی قهری عبارت است از پدر و جد پدری که سمت ولایت به آن دو از طرف قانون اعطا شده است و بدون انتصاب یا تنفیذ از طرف مقام رسمی صورت می گیرد،به همین دلیل پدر و جد پدری ولی قهری نامیده می شوند.منظور از جد پدری ،پدرپدر ،جدجد،و هر چه بالا رود می باشدو مادر از آن محروم می باشد.نکته مهم این است که ولایت پدر و جد پدری در مقابل دکدیگرند و به صورت جداگانه این حق برای آنان وجود دارد.در این که در صورت اختلاف بین پدر و جد پدری کدام یک مقدم است هیچ دلیلی وجود ندارد و در صورت تصرف هر یک از آنها عمل بعدی دیگری آن را ملغی نمی کند.[۵۷]
وصایت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
یعنی انتخاب وصی برای پس از فوت در انجام اموری که موصی آن را معین نمودهمانند تادیه دیون ،اخراج ثلثو امثال آن.[۵۸]طبق ماده 1188 قانون مدنی هر یک از پدر و جد پدری می تواند برای اولاد خود که تحت ولایت او می باشد وصی معین کند،[۵۹] تا بعد از فوت خود در نگاهداری و تربیت آنهامواظبت کرده و اموال آنها را اداره نماید،[۶۰]بنابراین وصی قائم مقام ولی می باشد.[۶۱]
شرط وصی در فقه و حقوق ایران:[ویرایش | ویرایش مبدأ]
طبق ماده 1192 قانون مدنی که مطابق با فقه شیعه می باشد،وصی مسلمان نم تواند وصیغیر مسلم برای مولی عیله خود انتخاب نماید.این حکم مبنای فقهی دارد و الا از نظر حقوقی محض ولی می تواندهر کسی را که مورد اطمینان باشدوصی قرار دهد.[۶۲]
پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ اصفهانی،المفردات في غريب القرآن،ج1،ص885.
- ↑ طباطبایی،فرهنگ نوین، ص815.
- ↑ واسطی،تاج العروس من جواهر القاموس ج20،ص310.
- ↑ ابن اثیر،ج5،ص227.
- ↑ یزدی،عروه الوثقی،ج3،ص2
- ↑ مدنی،الارشارد الی ولایه الفقیه،ص16و17
- ↑ غربال،موسوعه العربیه المسیره،ج2،ص1962
- ↑ نجفی،جواهرالکلام،ج17،ص234 و یزدی،همان،ج1،ص757
- ↑ مراغی،العناوین،ص352
- ↑ خمینی ،تحریرالوسیله،ج1،ص514
- ↑ یزدی،همان،ج1،ص757
- ↑ یزدی،همان،ج16،ص101-105
- ↑ خمینی،همان،ج2،ص102-108
- ↑ یزدی،همان،ج28،ص440
- ↑ شهید الثانی،شرح لمعه،ج2،ص1
- ↑ شهید الثانی،شرح لمعه،ج2،ص1
- ↑ شهید الثانی،شرح لمعه،ج2،ص1
- ↑ یزدی،همان،ج42،ص282
- ↑ یزدی،همان،ج42،ص282
- ↑ یزدی،همان،ج42،ص282
- ↑ یزدی،همان،ج42،ص282
- ↑ یزدی،همان،ج42،ص282
- ↑ یزدی،همان،ج38،ص192
- ↑ شهید الثانی،شرح لمعه،ج1،ص129-130
- ↑ شهید الثانی،شرح لمعه،ج1،ص129-130
- ↑ شهید الثانی،شرح لمعه،ج1،ص129-130
- ↑ شهید الثانی،شرح لمعه،ج1،ص129-130
- ↑ نجفی،همان،ج40،ص8و23و64-67
- ↑ نجفی،همان،ج40،ص8و23و64-67
- ↑ نجفی،همان،ج40،ص8و23و64-67
- ↑ نجفی،همان،ج40،ص8و23و64-67
- ↑ نجفی،همان،ج40،ص8و23و64-67
- ↑ خمینی،همان،ج1،ص514-515و نجفی،همان،ج22،ص332
- ↑ خمینی،همان،ج1،ص514-515و نجفی،همان،ج22،ص332
- ↑ خمینی،همان،ج1،ص514-515و نجفی،همان،ج22،ص332
- ↑ خمینی،همان،ج1،ص514-515و نجفی،همان،ج22،ص332
- ↑ خمینی،همان،ج1،ص514-515و نجفی،همان،ج22،ص332
- ↑ خمینی،همان،ج1،ص514-515و نجفی،همان،ج22،ص332
- ↑ خمینی،همان،ج1،ص514-515و نجفی،همان،ج22،ص332
- ↑ خمینی،همان،ج1،ص514-515و نجفی،همان،ج22،ص332
- ↑ خمینی،همان،ج1،ص514-515و نجفی،همان،ج22،ص332
- ↑ خمینی،همان،ج1،ص514-515و نجفی،همان،ج22،ص332
- ↑ خمینی،همان،ج1،ص514-515و نجفی،همان،ج22،ص332
- ↑ خمینی،همان،ج1،ص514-515و نجفی،همان،ج22،ص332
- ↑ خمینی،همان،ج1،ص514-515و نجفی،همان،ج22،ص332
- ↑ خمینی،همان،ج1،ص514-515و نجفی،همان،ج22،ص332
- ↑ خمینی،همان،ج1،ص514-515و نجفی،همان،ج22،ص332
- ↑ خمینی،همان،ج1،ص514-515و نجفی،همان،ج22،ص332
- ↑ امامی،قانون مدنی،ج5،ص156
- ↑ امامی،قانون مدنی،ج5،ص156
- ↑ امامی،قانون مدنی،ج5،ص156
- ↑ امامی،قانون مدنی،ج5،ص156
- ↑ امامی،قانون مدنی،ج5،ص156
- ↑ امامی،قانون مدنی،ج5،ص156
- ↑ امامی،قانون مدنی،ج5،ص156
- ↑ امامی،همان،ص156
- ↑ امامی،همان،ص156و157
- ↑ امامی،همان،ص157
- ↑ امامی،همان،ص157
- ↑ امامی،همان،ص157
- ↑ امامی،همان،ص157
- ↑ امامی،همان،ص158
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ابن اثیر،النهایة في غریب الحدیث و الأثر، قم،اسماعيليان،1367.
- اصفهانی،راغب،المفردات فی غریب القرآن،چاپ دوم،1404 ق .
- امامی،سید حسن،حقوق مدنی،چاپبیست و یکم،نشر اسلامیه،1401.
- حسینی مراغی،عبدالفتاح ،العناوین،قم،نشر اسلامی،14017ق.
- خمینی ،سید روح الله ،تحریرالوسیله،تهران ،موسسه تنظیم و نشر آثار آمام خمینی،1379.
- شهید ثانی،الروصه البهیمه فی شرح اللمعه الدمشقیه،قم،موسسه دارالعلم،1377.
- طباطبایی،سید حسن،فرهنگ نوین عربی-فارسی،نشر اسلامیه،1384.
- غربال،محمد شفیق،موسو عهالعربیه المیسره،بیروت،موسسه دارالقلم،1965 م.
- مدنی تبریزی، سید یوسف،،قم،نشر المطبعه العلمیه،1406ق.
- نجفی،محمد حسن،جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام،نشر الاسلامیه،1392.
- یزدی،محمدکاظم،العروه الوثقی،قم،دفتر انتشارات اسلامی،نوبت سوم،1395.